سیاسی اجتماعی اقتصادی و انتقادی
سیاسی اجتماعی اقتصادی و انتقادی
دمی با علی شریعتی برای افسانه شدن و به افسانهها پیوستن نمیتوان به سادگی پیش خود تصمیم گرفت و بیرون از گنجایش زمانه و زمان آن را به کرسی کردار نشاند. و نیازی نیست چیزی فراتر از گنجایش اندیشه و بیرون از توان انسانها روی دهد تا افسانهای زاده شود.چند سال پیش پیرزنی کهنسال در انگلستان دیده از جهان فروبست. خبرگزاریها غم و سوگ مردم انگلستان را به هر سو مخابره میکردند و مردم انگلیس وداع اندوهناک و پرشکوهی از او کردند. پیرزن شهبانو و مادر پادشاه امروزی انگلستان بود. او که در روزهای جنگ جهانی دوم جوانی آرزومند زندگانی بوده است، در روزها و شبهای جنگ و بمبارانهای ویرانگر و کشنده ارتش هیتلر همه توصیهها را برای رفتن به بیرون از کشور نادیده گرفته و همراه مردم در شهر و زیستگاه خود مانده بود. کاری بسیار عادی و در توان هرکس. و همین کار او و گره زدن سرنوشت خویش به سرنوشت مردم شهر و دیار خویش او را محبوب دلهای مردم انگلیس کرده بود. گذشت سالیان دراز از آن روزها از افسانه وفاداری او نکاسته و به آن افزوده بود، و محبوبیت او به خانواده شاهی آبرو میداد. انگلستان دارای جامعهای صنعتی و پیشرفته است و مانند ما درگیری سنت و مدرنیته و یا جامعه گذار و جستجوی هویت سرگرمی روزانه فرهیختگانش نیست، و وفاداری به مردم و میهن چنین پاداش افسانهای مییابد.شریعتی شکوفایی پرشور خود را در زمانهای آغاز کرد که پادشاه کشور با دولتهای آمریکا و انگلیس همدست و بر علیه دولت قانونی و نخستوزیر محبوب کشور خود کودتا کرده بود. جانان من به جز از کشته ندروی. بیوفایی به پیمان و مردم و کشور چنان تخم نفرتی کاشته بود که حتی جیرهخواران شاه بیوفا و کودتاگر هم نمیتوانستند از او دفاع کنند. شاه و دولتهای کودتاگر همدست او همه کار کردند، اما هرگز نتوانستند دل مردم ایران را به دست بیاورند. شاه بیمار و اشگریز از کشور فراری شد و کسی پشتسر او اشگ نریخت. هلهله و شادی و پایکوبی اما کوی و برزن شهرها را به لرزه درآوردهبود.چنین کسی خود را سایه خدا میخواند و از نمایندگان خودخوانده خداوند در زمین تایید میگرفت. خواب و خیال و بیخبری سدهها، درهمتنیدگی تاریخی مذهب و پادشاهی در کشور، با نیروی جادویی سخنوری و شور شاعرانه کویری دکتر شریعتی گسسته میشد و همه آن گروههای اجتماعی را هم با خود میبرد که مذهب را آیین زندگانی میپنداشتند. او برای گسترش دامنه این گسست حتی عالمان دینی، پاسداران تاریخی دین در سرزمین ما را هم به پرسش و نقد میگرفت تا پیوند تاریخی با پادشاهی را بگسلند، و در کار خویش کامیاب بود. ولی مگر خود شریعتی از کهکشانی دیگر آمده بود و از خواب و خیال و بیخبری سدهها سهمی نداشت؟ او خود هرگز چنین ادعایی نداشته است.شاه و دستگاه فرمانروایی او هیچ کوششی برای دیدن و پرکردن آن گسست از خود نشان نداد و همه کار کرد تا دادههای اجتماعی و اقتصادی را به سود جاودان کردن تاج و تخت شاهی در ایران بهبود بخشد. اما شریعتی مانند همه همروزگاران خویش از دادههای اجتماعی به باورهای آرمانی گریز میزد تا گسست را گسترش دهد و بر جداییها بیافزاید و بیوفایان را بتاراند، تا آرمان بزرگ حق حاکمیت ملی را زنده نگهدارد. کار به آنجا رسید که پایگاه اجتماعی سنتی شاهنشاهی هم به رفتن شاه تن داد، اما نقش و سازمان اجتماعی او را نگاه داشت تا بر آن جامهای دیگر بپوشاند. با نگاهی تاریخی این یک پیروزی بزرگ برای آرمان و آماج شریعتی بود. اما او نیز مانند همه همروزگاران خویش تنها به هدف چشم دوخته بود و به نتیجه توجه چندانی نداشت. شاید در این جمله انتقادی بر شریعتی بیابید ولی همینکه همه همروزگاران او چنین بودند او را از آزمون زمانه سربلند بیرون میآورد. تاریخ را تازاندن نمیتوان. امروزه اما کمتر کسی است که با میراث شریعتی آشنا باشد و خود را از سنجش نتیجه گفتار و کردار خویش بینیاز بداند. اگر بر آن پیروزی سختیاب باور داشته باشیم بهتر خواهیم فهمید که این سنجشگری نیز خود برآمده از آن است، دغدغههای روزهای پس از پیروزی است. زمانه دیگر شده است و ایرانیان را به آماجها و اندیشههای دیگری فرامیخواند که در دستور پندار و کردار شریعتی نبود. شریعتی و همروزگاران او از میان آتش و خون گذشتند. دیکتاتوری خونریز کودتاگر، حکومت نظامی، جنگهای خیابانی و خواری دست بیگانه در گردش کار کشور دیدن، همه و همه با همه زشتی و تلخیش بایستی در زبان و گفتار شریعتی و همروزگارانش بازتاب مییافت، تا فرزند راستین زمانه خود و پاسخگوی صادق نیازهای آن باقی میماندند.امروزه اما روزگار دیگری است، و نسلهای پس از او آن آزمونها را ندارند. سزاوار است که آگاهانه زبان آنها را به خودشان واگذارند و در جستجوی زبان روزآمد خود باشند. اگر آماج دیروز گسست و گسست قطعی و بازگشتناپذیر با دستگاه شاهی کودتاگر پیمانشکن بود، و زبان بایستی آن را بازتاب میداد. اگر تازاندن آرمانی زبان و سخن پاسخی به دادههای اجتماعی و اقتصادی فریبای دستگاه شاهی بود، امروز زبان اجتماعی و سیاسی در ایران ما دیگر چنان وظیفهای را به دوش نمیکشد. امروزه زبان ما بایستی به احساس همنوعی و همپیوندی میان انسانها یاری رساند و از هرگونه خطکشی میان انسانها دوری جوید، و کماکان در خدمت آگاهی مشترک برای خواستهای مشترک انسانها باشد.هنوز هم اما بایستی به راه شریعتی رفت، اگر چه بایستی از دنبالهروی از او پرهیز کرد. راه او روشنگری دلاورانه در باره شرایط و امکانات تاریخی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی روزگار خود است. شریعتی ستاینده پرشور آزادی بود و تنها کسی میتواند آزاد باشد که این شرایط و امکانات را شناخته و با آنها و در آنها بهسربرده و توانایی دگرگون کردن آنها را یافته باشد. زمان و زمانه شرایط و امکانات را دیگرگون میکند و براستی که پس از او تا امروز که ما به گفتگو نشستهایم زمان و زمانه دیگرگون شده است. امروزه زبان حال هر ایرانی آزادهای میتواند باشد که من از بیگانگان دیگر ننالم، که با من هر چه کرد آن آشنا کرد. آشنایی که ممکن است نه تنها در دیگری، بلکه در خود ما نیز لانه کرده باشد و انسانیت انسان را به تاراج برد.شریعتی آنقدر زنده ماند که داستان فرار زندانیان و تیرخوردن آنها و کشتهشدنشان را در روزنامهها بخواند، دروغ زبونانهای که شاه و دستگاه فرمانروایی او ساخت برای تیرباران شبانه و دزدانه زندانیان در تپههای اوین. اما روزی که شاه فرار کرد افسوس دیگر خود او نبود تا در خیابانها به شادی پردازد. دوستداران او، کسانی که با اندیشههای او پرورش یافته و خود را شاگرد شریعتی میدانستند، تا آنجا که من دیدم و شنیدم، نه از مبارزه با شاه و دولتهای همدست او بازماندند و نه از شادی و پایکوبی به هنگام فرار شاه و سرافکندگی پشتیبانان او. راز افسانهای شدن زندگی و مرگ شریعتی را هم در همینجا بایستی جستجو کرد. هم خود و هم شاگردانش به مردم و میهن وفادار ماندند و به خواست روزگار و زمانه خویش پاسخ مناسبی دادند.برای من شریعتی اینگونه معنی میشود و اینگونه اعتبار و آبرو مییابد و اینگونه به تاریخ میپیوندد. از شریعتی یادگاران بسیاری برجا مانده است که گنجینه و گنج سرزمین ما هستند، و شایسته است که دانشمندان و پژوهشگران ما همچون شاهدی بر دورهای از سرگذشت مردم ما بر آنها نگاه کنند و چند و چون آنها را به کاوش بنشینند. شریعتی با خفت و زبونی زمانه خویش درافتاده بود و الفت با او روح ستیز با کژیهای زمانه را زنده نگاه میداشت. میتوان مانند او بود، زمانه و زمان خویش را به نقد کشید، خواست مردم و نیاز آنها را همچون او راهنمای خود کرد، آنچه را که زورمندان بدیهی وانمود میکنند به پرسش گرفت. اما نباید فراموش کرد روزی که دستگاه زورمدار دیگری در کشور پدید میآمد دیگر او در میان ما نبود. شریعتی به کسی فرمان وزیری و رییسی و فرماندهی نداد. گردانندگان انقلاب و رییس شورای انقلاب هم کسان دیگری بودند، و اگرچه از زمینی که او شخم زد و سیراب ساخت برآمدند، هرگز از شمار شاگردان و شیفتگان او نبودهاند. و هر کس مسوول نامه اعمال خویش است. هوشنگ دودانی