تطور مردم هزارۀ افغانستان
عبدالرؤف ترکمنی
ناشر و مدیر مسئول هفته نامه پیام وجدان
١٣٤٣- ١٣٥٢، کابل
مقدمه
قوم هزاره که یکی از اقوام بزرگ و بلند ارادۀ ملت محروم و مظلوم افغانستان است. خصایص و خصلت های ممتاز و مشهوری داشته و دارند که اگر در جهان بی نظیر نیست، به صورت قطع کم نظیر است. من امانت و ارزش نویسندگی را که احتراز از مبالغه و اغراق و احتناب از احساسات و علایق نژادی و چیزهای دیگری است که از نظر و عمل نمی اندازم بلکه آنچه که از ملکات واقعی و حقیقی این مردم است، در زیر بیان می دارم.
m در زحمت کشی و تحمل مصاعب و مشکلات چنان مقاومت و ثباتی دارند که کسی را مجال انکار نیست. اینها بدون خوشگذرانی و تن آسایی بطور خسته گی ناپذیری در هر موقف و موقعیتی که باشند کار می کنند، عرق می ریزند و قطعاً مانند دیگر مردمان از مشغولیت های توانفرسا و تحقیر نما سرباز نمی زنند، کبر و غرور بی جا ندارند، خود ها را عنقایی و بالای از دیگر اقوام نمیدانند، پف و پتاق، گردن فرازی ها و خود نمایی ها ، عار از کارهایی که در ممالک عقب مانده مخصوص تهیدستان است، ندارند و از کارهایی که به اصطلاح و اذهان پوچ کبرفروشان، آبرومندانه نام گرفته است، نیز بی دسترس و بی کفایت نیستند. نیروی بازو و قوت قلبی این قوم پرکار از نقطه نظر نیروی بشری، مایۀ حیات ملت و حکومت افغانستان بوده و است. هرقدر پروژه های انکشافی و بزرگی که از آغاز تا امروز در کشور ما به انجام رسیده و موجب بهره کشی شده است، ٩٠ درصد کارگران فداکار و پرکار این پروژه متشکل از قوم هزاره بوده است. تمام کارهای شاقه و زحمت طلب در دوش توانای همین قوم بار است.
m در عزت نفس و علو همت: تکدی و دریوزه گری را ننگ و عار می دانند، اتکاء به بازو و کار برای نان و بی نیازی از غیر از خصایص و سجایای بارز و بلند همین مردم است. در تمام محالات هزاره نشین و در تمام شهر ها که گدایان بی ننگ و تنبل وجود دارد، یکنفر هزاره دیده نمی شود. اطفال خوردسال و مردان کهنسال از سحرگاهان تا تاریکی های شب در زیر اشعه سوزان آفتاب و فشار سرما بکار کسب مشغولند و دست گدایی دراز نمی کنند. کجروی های پولیس ترافیک و امنیه و عمله و فعلۀ شاروالی ها را همین کودکان پنج و شش ساله و جوانان و پیران کهنه کالا تحمل می کنند، ازین سو بدان سو رانده می شوند، بازهم کار می کنند و همت می ورزند؛ گشنه پر زور و خشک دماغ نیستند. نان مفت از کسی نمی خواهند و کالای رایگان از کسی طلب نمی دارند. درست است که بعضی مردان نامرد و نا نجیب مزدوری را عیب و عار و از خصلت کم همتی میدانند اما حقیقت این است که فقر و مسکنت، ظلم و نارواهای دیگران برگردۀ این مردم ستم کش فشار می آورده و این ها را محتاج مزدوری ساخته است اما مزدوری و نان خوردن بزور بازو بمراتب از گدایی، دزدی، کیسه بری، خیانت و دیگر اعمال پست و فجیع با عزت نفس و علو همت هم آهنگی دارد. آنهاییکه مزدوری را اهانت می دانند، نمیدانند که آدمیزاده در هر موقف و مقامی که هست، در واقع مزدور است چون کاری را انجام می دهد و مزدی می ستاند حتی شاهان و رئیسان یک مملکت.
m در ذهن و ذکاوت: در این دو مورد قوم هزاره فطرتاً ذکی و خوش ذهن هستند. تمام کارهای فنی را در پروژه ها و ساختمان ها و در فابریکات آموخته و مهارت یافته اند. در شغل های آزاد و ریزه کاری ها و ریزه فروشی ها و انواع اتومومبیل چلانی ها ذکاوت این قوم حیرت آور است. این همه دکان ها و مغازه ها، این همه اشیای لیلامی خارجی و دولتی را که بعضی ها تخصص و تحصیل را ایجاب می کند تا از ارزش و عرضۀ آن سر آورده شود، اما بی سوادان این مردم با نیروی ذکاوت و غنای فطری در معرض اجرا و شرا قرار میدهند. شما یک طفل هزاره را امسال به حیث تباف نشانی کنید، دو سه سال بعد دوکاندار و یا کارگر ماهری خواهید یافت و چند سال بعد سوار موتر تیزرفتار حتی قصر و ثروت. من مثال های زندۀ این ادعایم را موجود دارم که شاگردان مستری خانه و تبافان بی نوا که حتی یک بسوه زمین هم نداشتند و چند فامیل شان چند پشته، دهقان و نفر خدمت فامیلی ما بودند، امروز ملیونر و مالک کوتی ها و موتر ورکشاپ ها و تجارت خانه ها اند، اما کبر و غرور ندارند، عیاش و هوسران نشده اند.
m در امانت داری و درست کاری، در صداقت و راست کرداری، شهرت عینی این مردم حتی نزد بد بینان و کج اندیشان ثابت و استوار است، خادم و خدمه ها در خانه از همین صداقت و امانت داری قوم صدیق و با ایمان هزاره منشاء گرفته است. اگر گفته شود که بی نوایی و بی چیزی برخی ازین مردم را مزدور ساخته است درست می باشد، اما اقوام دیگر فقیر و محتاج بیشتر و شدید تر دارد ولی خدمت در خانه ها برای شان میسر نمی شود چون در امانت کاری و درستی مورد اعتماد نیستند.
m در اخلاقیات و اعمال دینی: فسق و فجور، دزدی و دغلی، قساوت و آدم کشی، قمار و شراب، عیاشی و تن پروری، فتنه گری و ماجراجویی و دیگر اعمال شنیعه که ضد دین و ضد اخلاق اند در نفوس هزاره ها تقریباً به حساب صفر و هیچ می آید – دشمنی ها و عداوت های دسته جمعی و گروهی که منجر به قتل و قتال و اذیت های کتله ای می شود در میان مردم آرام و امنیت پسند هزاره دیده نمی شود. پابندی با اوامر و نواهی شرع مبین، تقوا و پرهیزگاری از خصایص این قوم است. می توان گفت که این ها هم مسلمانند و هم مؤمن.
m در تحمل و شکیبایی در برابر مصایب و مصاعب: فشار و ستم روایی هایی که از یک قرن پیش در بارۀ این قوم بی پناه و بی گناه جریان یافته بود و تا اکنون با تفاوت هایی که بوجود آمده است از یکسو و محرومیت از علم و عرفان از دیگر سو – ناروایی ها و مظالم بعضی اشخاص داخلی و محلی از جوانب دیگر و مخصوصاً کم زمینی و بی زمینی که حتی یک باغ میوه دار و مبالغه نیست که حتی در بعضاً نقاط هزاره نشین حتی یک درخت مثمر وجود ندارد تا از آن پولی بدست بیاورند این تهی دستی ها با ظلم و ستم همه جانبه که بیش از یک قرن برجان و جسم این قوم فشار می آورد، اما روحیات و نیروی صبر و استقامت شان چنان مددگاری کرده است که با پشت کار و روحیۀ کار و مخصوصاً همت عالی توانسته اند در امور زندگی از دیگر اقوام مملکت عزیز پیش بروند و خسته دل و شکسته نشوند همین نیروی شکست ناپذیر و خصلت بردباری و تحمل این قوم است که از تمام تیره بختی ها و مشقت ها و از تمام ناروایی های تحمیلی و جبرهای محلی و دولتی فایق و پیروز برآمده و دارای ثروت و مکنتی بشوند و روحیۀ شان پست و نابود نشود.
بسم الله الرحمن الرحیم
جغرافیای عمومی مردم هزاره
هزاره و هزاره جات:
تعریف و تفکیک: هزاره و هزاره جات ازینقراراست که کلمۀ هزاره جات شامل آنعده مردمیست که شروع از ولسوالی میدان و حتی هزاره بغل کابل تا سرحدات ولایات غور و هرات و میمنه از دامنه های غربی کوهساران پغمان تا آخرین نشیب های کوه بابا و جنوب کوهساران هندوکش زندگی دارند و ولایات غزنی، ارزگان، پروان، میدان، بامیان، و غورات را پوره یا نیمه تشکیل میدهند.
کسانیکه آگهی و اطلاع کافی و وافی ندارند چنین می پندارند که نفوس و مردم هزاره شامل همین هزاره جات می شود که یک نام آنرا میتوان هزاره های مرکزی و از نفطه نظر جغرافیایی قلب افغانستان برگرفت. اما کلمۀ «هزاره» شامل نفوس یک نژاد و قوم بزرگیست که علاوه از داشتن خصایص عمومی افغانی، خصوصیات و ممیزات چهره و بشرۀ خاص خود ها را هم دارند که با دید اول شناخته می شوند و با دید دراز تر اطلاعات و خصوصیاتی در کف می آید که جداگانه از دیگر اقوام و نژادهای افغانستان ولی مشابهات رنگ و پوست بلکه اشتراک قطعی نژادی با چند اقوام عمدۀ دیگر افغانستان نیز دارند که عبارت می شوند از قوم: ازبک؛ ترکمن، بیات، تیموری، جمشیدی و غیره. بگفتن می ارزد که از لحاظ نژاد عمومی جهان، این اقوامی را که نام بردم به نژاد تورانی و نام مشتقش را مغل، تاتار و ترک و غیره نیز گفته اند و می گویند که شامل تمام نژاد زرد و بزرگترین نژاد دنیا به شمار میرود تا مردم هزاره را برغلط تنها مغل نگویند و از بقایای مهاجمین ندانند.
اقوام مشهور و بزرگ مردم هزاره:
١- هزاره های بهسود ٢- هزارۀ دایزنگی ٣- هزارۀ دایکندی ٤- هزارۀ دایه و چوپان ٥- هزارۀ چوره ٦ – هزاره دایمیرداد ٧- هزارۀ دای کلان ٨ – هزارۀ کوهگدای ١٠- هزارۀ جمشیدی ١ ١- هزارۀ علی جم ١٢- هزارۀ قرلُق ١٣- هزارۀ نیک پی ١٤- هزارۀ خلج ١٥ هزارۀ مغل ١٦- هزارۀ گدی.
ولسوالی مشهور و خالص هزاره:
ولسوالی حصۀ اول بهسود ٢- ولسوالی حصۀ ٢ بهسود ٣- ولسوالی ناور ٤- ولسوالی جاغوری ٥- ولسوالی مالستان ٦- ولسوالی پنجاب ٧- ولسوالی لعل و سرجنگل ٨- ولسوالی ورس ٩- ولسوالی یکاولنگ ١٠- ولسوالی ترکمان و پارسا ١ ١- ولسوالی شهرستان ١٢- ولسوالی درۀ صوف ١٣- ولسوالی سابقه بامیان که اکنون مرکز ولایت نام گرفته است ١٤ ولسوالی دایکندی
ولسوالی هایی که اکثریت نفوس شان هزاره است:
١- ولسوالی جغتو ٢- ولسوالی بلخ ٣- ولسوالی سنگچارک٤- ولسوالی سرپل ٥- ولسوالی دوشی ٦- ولسوالی نهر امام ٧- ولسوالی گیزاب ٨-ولسوالی ارزگان ١٢- ولسوالی چمتال
ولسوالی هاییکه نصف یا ثلث آن هزاره است:
١- ولسوالی قره باغ غزنی ٢- ولسوالی خان آباد ٣- ولسوالی دولت آباد ٤- ولسوالی نهرشاهی مزارشریف ٥- ولسوالی پلخمری
هزاره های متفرقه که نفوس قابل ملاحظه را تشکیل می دهند:
١- هزاره بغل و دیگر شش کروهی و شهر کابل ٢- هزاره های تالقان ٣- هزاره های سیغان و کهمرد ٤- هزاره های کوهدامن ٥- علاقداری هزاره های پنجشیر ٦- هزاره های غوربند ٧- هزاره های ولایت بدخشان که بیش از هزاران نفرند ٨- هزاره های ارزگان ٩- هزاره های پشت رود و زمیندارو ١٠- هزاره های شهر مزار شریف ١ ١- هزاره های لوگر ١٢- هزاره های بغلان ١٣- هزاره های قندز ١٤- هزاره های شهر غزنی ١٥- هزاره های مقر و قلات ١٥- هزاره های شهر قندهار ١٦- هزاره های ولایات هرات و بادغیس و هلمند
باید گفت که در نقاط فوق الذکر، دهات و قصبات مشهوری را مردم هزاره تشکیل داده اند برعلاوه در تمام ولایات مملکت افغانستان کم و بیش از این قوم بود و باش دارند و متفرقند.
نفوس تخمینی مردم هزاره
نفوس قوم هزاره دست کم بیش از پنج ملیون نفر است به این دلیل که افغانستان دارای یکصد و پنجاه ولسوالی است که هر ولسوالی را بطور عموم بحساب تقسیم ١٨ ملیون، یک لک و بیست هزار تن می گیریم ولی چون ولسوالی های چند ولایت بسیار اندک است که حتی از ده هزار نفر تجاوز نمی کند ولی ولسوالی های هزاره جات هریک بیش از دو لک نفوس دارد. با یک مثال مثبت که ولایت پروان یک ملیون نفوس در احصائیه سال ١٣٤٦ از طرف وزارت داخله به ولسی جرگه راپور داده شده بود که در نزد من موجود است. چون ولایت پروان آن وقته بدون کاپیسا چهار ولسوالی دارد که یکی از این ولسوالی ها عبارت از ولسوالی ترکمان و پارسا منسوب به قوم هزاره می باشد. لهذا هر ولسوالی دولک نفر می شود در صورتیکه ولسوالی غوربند و ترکمان و پارسا از دیگر ولسوالی های پروان پرنفوس هم می باشند. توچه کنید که ولایت کنرها ٦ ولسوالی و قرار آن راپور سه لک نفوس و پکتیا با ١٣ ولسوالی، ٢ لوی ولسوالی و ٥ علاقه داری هفت لک نفوس شان نشان داده شده است.
همچنان ولایت ارزگان در ٨ ولسوالی چارنیم لک، ولایت زابل در ٥ ولسوالی سه لک، قندهار در ٩ ولسوالی و ٥ علاقه داری هفت لک و هرات در ١١ ولسوالی شش لک و لغمان در ٤ ولسوالی دولک نفوس شان در همان راپور دیده می شود که هر یکی از پنجاه هزار نفر تجاوز نمی کند. بالعکس در ولایات و مخصوصاً در ولایاتی که مردم هزاره اکثریت را تشکیل می دهند، در هر ولسوالی از دولک نفوس بیشتر می رسد.
ناگفته نماند که در راپور مذکو که ناقص بود، نفوس کل کشور ١٢ ملیون بدون کوچی ها تذکر رفته بود اگر اکنون که نفوس افغانستان ١٨ ملیون گفته می شود بحساب ١٤ ولسوالی خالص باید سه ملیون نفر را از مردم هزاره بدانیم.
اگر نفوس ولسوالی هایی که اکثریت شان را هزاره ها تشکیل می دهند بحساب امروز دو ملیون دیگر بگیریم، بلا شک یک ملیون دیگر آنها از همین مردم هزاره می باشند.
پس یک ملیون دیگر در ولسوالی های دیگری که ثلث شان از این قوم و تمام محالات و شهر های افغانستان را که بطور متفرقه از این مردم زندگی دارند وجود خواهند داشت. اگر هزاره های جمشیدی، تیموری، کهگدای و گدی که بطور قطع هزاره اند ولی بنا بر مسایل معلوم و مجهول بنام هزاره شهرت ندارند در این رقم بیقزائیم سر به شش ملیون می زند.
نام دره ها و قرای بزرگ در هر ولسوالی و محل و وضع جغرافیایی شان
خاطره: چون وضع جغرافیای هر ولسوالی و محل متفاوت است، نمی توان [همه را] زیر یگ عنوان آورد
در ولسوالی ترکمان و پارسا یا سرخ و پارسا:
یک توضیح ممختصر درین دو نام و وجه تسمیه آنها: قبل از سلطنت امان الله خان یا حبیب الله خان، نام این محل ترکمان و ترک چین بود. چون در ولسوالی مذکور همین اکنون یکی دو قوم و علاقه و قریه وجود دارند که نام های دای کلان، قرلق، تورپیچ، بابر و غیره شهرت دارند و یاد می شوند. این قومها و قریه ها در علاقه داری شیخ علی بوده و هستند که نام بزرگ و دسته جمعی تمام قریه ها همانا شیخعلی است. از این نام ها بر می آید که این ها اکثراً از ترکان ماورای نهر و مغلهایی بوده اند. ترکمان نیز نام واقعی و تاریخی است که در حال حاضر درۀ بزرگ و پرنفوس ترکمان به هین نام تاریخی و قدیمی خود خوانده می شود.
در دوران بعدی که کلمات ترک چین حذف و به عوض: ترکمان و پارسا رسمی و عامی گردید درست تر و اسم با مسمی تر می بوده بدین معنا که کلمۀ ترکمان از اولها و کلمۀ پارسا از نام درۀ کلان و مشهوری است که در محل مذکور از نام یک مرد بزرگ و مورد اعتقاد مردم مشق شده است. این مرد که مزارش در سر درۀ پارسا و پشت سر درۀ گلدره و شکردرۀ کوهدامن قرار دارد و راه رفت و آمد قدیمی و تابستانی می باشد به اسم خواجه محمد پارسا یاد می شود این نام البته آشنا و تقریباً آفاقی می باشد.
و اما سرخ و پارسا بعداً از اغتشاش سال ١٣٠٧ نام گرفت و نام درۀ ترکمان و شیخعلی کاملاً حذف گردید. این نام علت واضحی دارد که در سال مذکور دره های سرخ و پارسا که نزدیک غوربند و پروان اند تحت سلطۀ سقو آمدند اما درۀ ترکمان عموماً و درۀ شیخعلی نیمه اش از بیعت ابا ورزیده به جنگ پرداختند. حاکم از جانب حبیب الله سقو در آنجا مقرر شد و تنها همین دو دره و نصف دره و پسانتر تمام درۀ شیخعلی را زیر امر خود گرفت. لهذا نام سرخ و پارسا رسمی گردید و تا هنوز به همین نام باقیست اگرچه یک درۀ طولانی بنام سرخ وجود دارد و نام ولسوالی نغایرتی ندارد، اما از حیث قدامت تاریخی و کثرت نفوس حذف نام ترکمان غلط می باشداز شرح بعدی مطلب واضح تر می شود.
دره های بزرگ:
١- درۀ ترکمان:
این دره از دو آب غوربند آغاز شده و تا حصۀ اول بهسود امتداد دارد که طول دره بیش از ٦٠ کیلومتر و عرض آن مختلف و نسبتاً کم می باشد. این دره که از شرق به سوی غرب کشیده شده، دره ها و قول های فرعی دارد که پشت سر درۀ شیخعلی و قول خویش بهسود و سرچشمه و سنگلاخ میدان با راه های کوهستانی ارتباط پیدا می کنند و عبارت اند از قول های سیوک (سیبک)، عاشق، قومرو، پرانداز، نعل، گلک، سنگینک، دسترزن، آب پوش غجور، خاکریز، و قفزار. اگر طول این دره ها را که عرض درۀ اصلی را نیز تشکیل می دهند به عرض آن بیفزاییم، در برخی جاها تا ٦ کیلومتر می رسد. نفوس درۀ ترکمان تقریباً نصف نفوس ولسوالی را تشکیل می دهند.
٢- درۀ سرخ:
که از قریۀ لولنج مرکز ولسوالی با درۀ ترکمان دو شاخ شده و تا پشت سر شمال کوتل پغمان و سنگلاخ میدان درازا دارد، بیش از ٤٠ کیلومتر می شود اما دره ها و قولهای فرعی ندارد. نفوس این دره که تا سال اغتشاش ١٣٠٧ مرکز ولسوالی بود تقریباً ٢٠ فیصد ولسوالی را تشکیل می دهد.
٣- درۀ پارسا:
این دره از چهاردهی غوربند دهنه می گیرد و آب دریای کوچک آن به دریای غوربند می ریزد که قریه ای در غوربند به مسافه ٢ کیلومتردکانهای چهاردهی به نام دهن پارسا می باشد. انتهای آن که سردره باید گفت در غرب شکردره و گلدرۀ کوهدامن قرار دارد. طول این درۀ شاعرانه و شاداب به ٥٠ کیلومتر می رسد ولی عرض آن بسیار تنگ است. نفوس این درۀ سر سبز ١٥ فیصد مجموع نفوس محل را احتوا می کند.
٤- درۀ شیخعلی
بعد از درۀ ترکمان از حیث بزرگی خاک و کثرت نفوس نسبت به دیگر دره های متذکره درجه دارد که ٣٠ فیصد نفوس ولسوالی را چون نفوس و وسعت این ولسوالی زیاد است تشکیل می دهد. در شیخعلی علاقه داری هم می باشد.
نام اقوام و قرای بزرگ: درۀ ترکمان به دو قوم مشهور و بزرگ منقسم و مسماست.
١- بچه شادی، ٢- منصور
بچه شادی به سه قوم نام گرفته: ١- الله داد٢- خدیر ٣- شیرک
منصور نیز به سه قوم تفریق شده: ١- قوم فدا ٢- قوم دیده ٣- قوم کوچک
درۀ ترکمان که بیش از یکصد هزار نفوس دارد، اتفاقاً نفوس دو قوم مذکور تقریباً برابر می باشد، قرای کلان و مشهور درۀ ترکمان عبارت اند از:
الف- در قوم منصور: قریه دولت خانی، قریه غلیخانی، قریه دهن غار، سرخک سموج و سنگینک
ب- در قوم بچه شادی: جلگه خدیر، قول نعل، قول پرانداز، دهن اولیا، و نعل؛ قول گلک و دهن گلک، قول دسترزن و آب پوش، دهن خاکریز و قول خاکریز، قول غجور و قول قفزار
٢- درۀ سرخ: به ٦ قوم بزرگ نام گرفته است: قوم پیوند، قوم پیر قلی، قابض، پیر سلطان، تَولَی، فاضل
نام قریه های مشهور: پای اورکی، گنبد، دیار، پل سنگی، شینیه، سر اورکی، قلندر و قلعه ساقی
٣- درۀ پارسا: به چار قوم شهرت دارد: قوم خواجه، قوم رحمن، قوم علی ابدال، و قوم بابه قول.
قریه های بزرگ: وند، میانه ده، دهن خربید، پای کوتل، قلعۀ پادشاهی.
٤- علاقه داری شیخعلی: چهار قوم: دای کلان، نایمان، کرمعلی و قرلق نام گرفته که در سرک عمومی کابل و بامیان افتاده و به شمال درۀ ترکمان و غرب غوربند واقع شده. اقوام علاقه شیخعلی یک نژاد نبوده بلکه قوم قرلق و قوم نایمان از شاخه های قوم مشهور قرلق و نایمان که از نژاد مغل و تاتار از خاک چین و ماورای نهر جدا شده اند و این جا متوطن گردیده اند. از این دو قوم در سمت شمال نیز می باشند.
حدود اربعه: ترکمان و پارسا مربوط ولایت پروان بوده از طرف شمال به کوهساران هندوکش و بامیان و غوربند، از طرف غرب به ولسوالی حصه اول بهسود، از جانب جنوب به کوه های هیلمند، پغمان و درۀ پغمان و از طرف شرق و شمال شرق هم سرحد گلدره، فرزه، شکردره، غوربند و فرزه کوهدامن می باشد.
توضیح باید کرد که سرچشمه و مبداء دریای هیلمند و کوهساران آن در جنوب درۀ ترکمان و پارسا افتاده ولی چون کوهسار و عاری از علف چر کوچیان می باشد، از دهات کوهستانی درۀ مذکور الی درۀ سنگلاخ و سرچشمه ولسوالی میدان تقریباً ٦٠ کیلومتر مسافه است که پیش ها رفت و آمد مردم در بهاران و تابستان ها از همین کوهستان هیلمندصورت می گرفت، گذارۀ مردم ترکمان و پارسا با کوچیان بی آزار بدرجه خوب و صمیمی بوده و است که در طول تاریخ زندگی دهاتیان و کوچیان جزوی ترین خصومت و منازعه رخ نداده است و هیچگونه آزار و آزردگی میان شان رخ نداده است.
اقلیم و پیداوار و حرفت و صنعت:
آب و هوای ترکمان و پارسا در جلگه ها معتدل و در دره ها و قول های فرعی که کوهسار گفته می شوند، هوا سرد است. این ولسوالی کاملاً کوهسار است و تمام دهات و قرای آن به ذریعۀ کوه های سر به فلک احاطه شده، در درۀ ترکمان کوه ها دارای قلل شامخ و سنگزارند. از این جهت آب این دره ها چشمه سار و دریاچه در هر درۀ بزرگ آن ترکمان، شیخعلی، درۀ سرخ و درۀ پارسا یک یک دریای نقره فام و ناب دلبری و شادکامی می کنند. بصورت کلی باید گفت که ترکمان و پارسا در نفس کوهساران پغمان و بابا و در دامنه های جنوبی کوهساران هندوکش قرار دارد. من تخمین می زنم و چون خودم در ذروۀ کوه های مشهور ومرتفع درۀ ترکمان بالا شده ام، که ارتفاع آنها از کوتل پغمان و قلل شرقی و آغاز کوه پغمان بسیار ارتفاع دارند ولی چون پای کوهنوردان فنی و علمی بدان جاها نرسیده و پیمایش نشده است، بلندی کوه پغمان هم در جغرافیای افغانستان نا درست به نظر می رسد.
کوه های آن مملو از گیاهان مختلف و برای پرورش حیوانات و محروقات مردم مفید است، گیاهانی در آنجا می باشد که از نقطه نظر دارو سازی و تغذی قابل مطالعه انداز آن جمله:
١- غیغو کمی دو گونه نبات کلان ساقه اند که تا یک متر شاخهای آن می رسد. غیغو را تنها بز و گوسفند می خورند ولی حیوانات کلان پای از آن قطعاً به دهن نمی زنند. به تجربه ثابت شده است که اگر اسب یا خر اندکی از آن درمیان دیگر گیاه بخورد، چشمانش پردۀ سرخگون می آورد و کور می شود. غیغو بوی زنند و تیزی دارد که پوست دروگران را می خراشد و حتی زخم ها و لکه ها پیدا می کند.
بالعکس کمی (به فتح ک و م و سکون ی) گیاهی است که چتر می زند و بلند نمی شود. این گیاه را اسب و مرکب می خورد و بسیار مقوی و شیرین هم است، دانه هایی مثل کچالو می دهد که می شود آنرا پزید و خورد.
غیغو گلِ زرد می کند که قابل تکثیر و زرع هم است، اگر مطالعۀ علمی انجام شود شاید به حیث دارو نتیجه بدهد.
٢- ایره لنگ: گیاهی است که ریشه های ضخیم دارد، ترشح ریشه رنگ غلیظ و تیز طبیعی دارد که بنفش مایل به سرخی و عیناً مانند رنگهای تصنعی است. مردم از این رنگ برگ استفاده می کنند و تار رنگه به دست می آورند که خیلی پخته [بوده] و شاید گلیم را هم [با] آن رنگه می سازند.
٣- زهرک علف: که یک نبات کوچک مثل سبزه است، بسیار اندک می باشد، اگر گوسفند یا بز سهواً آن را بخورد می میرد.
٤- پیاز کوهی و گندنه: که نام محلی آن بولو یا بولان است نسبت به گندنه بسیار لذیذ می باشد.
٥- زیرۀ دشتی و کوهی هم وجود دارند اما بسیار کم اند.
٦- چکری رواش بسیار زیاد است اما مردم آنجا رواش نمی سازند چون بدست آوردن رواش پرورش می خواهد و آن اینطور است که زیر خاک شوند ، در غیر آن رواش چکری یا چوکری درو می دهد که آذوقه زمستانی مواشی می شود.
٧- سفید خار را نیز درو می کنند و خشک آن را برای مواشی می دهند. این خار ساجق سفید می دهد. همچنان لته خار یکنوع بوته خار دار را می گویند که ریشۀ آن ساجق سیاه می دهد، در سینه بغل به حیث دارو کار می دهد، یعنی ساجق را در کاغذ یا تکه ای هموار و سوزن می زنند و بعد در بغل مریض می چپانند، کمی اثر شفا بخش هم دارد.
٨- اژدم علف: مخصوص زخم هاست که در میان سنکلاخ ها می روید و بسیار کم می باشد.
٩- اوشلو: گیاهی است که کف می دهد و در سالیان بسیار پیش کالا می شستند.
١٠- شاتره: گیاه مشهوری است که در ننگرهار هم در زمین ها می روید؛ برای تب و معده دردی و هاضمه استعمال می گردد.
١١- سیچ شیرش بسیار زیاد است که سه قسم می باشند. برگ آن به حیث سبزی و ریشۀ آن سریش دارد ولی ریشۀ آن مورد استعمال و استفاده نیست.
١٢- کله روبا: گیاهی دشتی است که اگر در جلد یکروز بسته شود آماس و آبله پیدا می کند و وجود را زخم می سازد.
١٤- گندمک: که ریشۀ آن شیرین ایت و کودکان می خورند.
١٥-کاکوتی: گیاهی مشهور نیز در ترکمان و پارسا وجود دارد.
دریا ها:
هر چهار درۀ مذکور چهار دریا دارند. دریای ترکمان و درۀ سرخ در قریۀ لولنج، که مرکز ولسوالی نیز می باشد یکجا می شوند و با دریای شیخعلی در دو آب در ابتدای ولسوالی غوربند یکجا می شوند. ولسوالی غوربند از دریای فیاض ترکمان و پارسا آب می خورند و به باغداری و زراعت می پردازند زیرا دریاچه های فرعی غوربند در وقت تابستان خشک می شوند. اگر آب درۀ پارسا نبودی، ولسوالی غوربند اصلاً قابل زیست نبود. علاوتاً نصف قرای کوهستان پروان از همین دریا زندگی می کنند.
سه نهر بزرگ چهاریکار و مربوطات آن با چند جوی کوچک از همین دریا جریان دارد. در دره های فرعی چشمه ساران سرد و شیرین وجود دارد که می توان آب حیات و بهشت نامید. چشمه هایی است که از میان صخره سنگ ها و قاده ها . کوه های ریگی فلتر طبیعی شده در دل دره ها دریاچه ها و جویچه های فرحت آور و گوارا تشکیل می دهند و مسیر شان را یک تکه سبز و خرم می سازند. اکثر چشمه ها به قدری سرد است که با یک نفس نمی توان گیلاسی را سر کشید یا ده دقیقه دست را میان آب نگهداشت.
آبشار های کوچک و جریان جویباران و دریاچه گک ها که چون دانه های مروارید در روی جغله ها و کلوله سنگ ها می ریزند و برگ و گیاهان را نوازش میدهند، تخیلات شاعرانه زنده و قابل لمس ارائه می دارند. در برخی از دره هایی که زمین زراعتی و نفوس نسبتاً زیاد دارند، آب چشمه ها کفایت نمی کند، لهذا حفر و احداثِ ناور ها مروج است . این کم آبی در دره های فرعی ترکمان مخصوصاً محسوس است و دیگر دره ها آب وافر دارند که ناور [در آن مناطق] وجود ندارد.
منابع دریا های این ولسوالی: دریای شیخعلی از کوتل شبر شروع می شود و از دریاچه های دره هایی که از جنوب کوهساران هندوکوه سرازیر می شوند افزونی می گیرد و چنانچه ذکر شد، درۀ غوربند را با یکجا شدن دریای ترکمان و سرخ زیر مسیر خود قرار می دهد و در ریزه کوهستان با دریای سالنگ و پنجشیر یکجا می شود.
دریای ترکمان از درۀ قول خویش بهسود، از شرق کوتل حاجی گک و کوتل لخشُم سرچشمه می گیرد و با آب دریاچه های دریا های فرعی اضافه شده می رود و طوریکه متذکر شدم دریای سرخ را در دم گرفته در دو آب غوربند با دریای شیخعلی یکجا می شود. طول دریای ترکمان ٩٠ کیلومتر تا دو آب غوربند خواهد شد.
[دریای] درۀ سرخ از کوه های پغمان سرچشمه دارد و دریای پارسا نیز از کوه پغمان غرب درۀ گلدرۀ کوهدامن منبع می گیرد و در چهاردهی غوریند ١٠ کیلومتر پایین تر از دو آب غوربند به دریای ترکمان و شیخعلی و سرخ یکجا می شود.
مناظر زیبای درۀ ترکمان و پارسا:
هر چهار درۀ این ولسوالی چنان مناظر زیبا دارند که می شود نغمه سرایی دل انگیز کرد. درۀ پارسا و درۀ سرخ مخصوصاً تماشایی و شاعرانه استند. در دل دره های کم عرض دریای نقره فام از بالای صخره ها و خرسنگ های بلورین آهسته و تند می لغزند و دانه هایی از مروارید تشکیل می دهند. بید های کهن و نونهالان پر از شاخ و برگ که در کنار دریا به طور سرتاسری صف کشیده اند از برخورد موج آب تکان می خورند و بر روی نشستگان و بینندگان دلداده (عاشقان مناظر زیبا) قطره چکانی و چون نم لب های معشوقه هنگام بوسه طراوت و تازگی می بخشد.
توصیف ساده و صاف دره ها بدینقرار است: در دو کنار دریا که ده ها کیلومتر مسافه را در بر می گیرند، درختان بید، چنار، سنجد و [درختان] میوه داردیده می شوند. مبالغه نخواهد بود که بگویم در این دو دره ده متر هم دو طرفه دریاچه خشک و خالی از اشجار نیست. ازینرو بیشه ها و سبزه زار های کوچک هریکی دلنشین اند، دهقانان و دهاتیان در تابستان ها در این بیشه ها می لمند و به خواب عمیق فرو می روند و یا اینکه با هم مصاحبه و شاید هم معانقه می نمایند. نامزد ها مخصوصاً از این بیشه های مستور کیف می گیرند و با هم راز و نیاز محرمانه می نمایند. باغستانهای کوچک و خانه های نسبتاً زیبا در بلندی های دره افتاده اند و چنان با هم پیوسته اند و چنان سبز و خرم دیده می شوند که هر متر آن دلربایی می کند. گفتم که اصل دره چقور و کم عرض و دامنه های کوهساران نرم و مایل افتاده اند و لذا تپه ها و دامنه ها، باغات و دهات مرتبه دار و آبشار های طبیعی وضعی را تشکیل داده اند که اگر در دل دره باشی، مناظر باغات و دهات در بلندی ها، و اگر در بلندی ها باشی مناظر درون دره و بلندی ها تا چشم رس دلبری می کنند. این مناظر زیبا از اول تا نهایت دره که ده ها کیلو متر است با انسان همراهی می کنند و سرور می بخشند. خانه های تمام ولسوالی ترکمان و پارسا دارای ساختمان نسبتاً جدید و تقریباً شهری می باشند – قلعه های قدیمی با بروج چند منزله و تیرکش ها می رساند که قدامت چند صد ساله دارند. پخسه های دیوار قلعه خیلی عریض و طوری پخته و محکم است که با دیوار های سمنتی برابری می کنند. بلندی دیوار های قلعه تا ده متر می رسد و اندرون آن چند فامیل گذاره دارند. اگر در این قلعه ها مطالعات علمی صورت گیرد، بی گمان آثار تاریخی به دست می آید و رویهمرفته در ترکمان و پارسا سرسبزی و شکل ابادی قابل توصیف است.
پیداوار ولسوالی ترکمان و پارسا:
پیداوار عمده و غیر عمده عبارت است از گندم، جو، جواری، باقلی و اندکی نخود، کچالو، سبزی کاری خیلی اندک و برای رفع احتیاج هرخانه وار صورت می گیرد. فالیز خربوزه، بادرنگ و تربوز نیز به پیمانۀ ناچیزی در برخی قراء دیده می شود. درختان میوه دار که عبارت از زرد آلو، توت، سیب، آلوبالو و بادام در این محل وجود دارد که زرد آلو و سیب و توت فراوان میباشد. انگور نیز بسیار کم دیده می شود ولی تقریباً به حساب هیچ می آید. درخت بادام نیز در چند قریۀ این ولسوالی وجود دارد. گلیم، نمد، خورجین و برک ناجنس بافته می شود و در درۀ سرخ در این سالهای آخر یگان تکه قالینچه نیز می سازند شاید وسعت اختیار کند.
تربیه مواشی: در این جا دیده می شود ولی چون کثرت نفوس و قلت زمین در بیست و سی سال اخیر مردم را به مهاجرت و مکاسبت در کابل و غیره ولایات کشور مجبور ساخته، لهذا از تعداد مواشی نیز به وضع درد آوری کاسته شده است به طوریکه روغن را از کابل می برند.
صادرات از این محل به جز کمی بادام، خسته، زرد آلو و سیب و چنار دیده نمی شود بلکه نود درصد مایحتاج شان را وارد می سازند. حتی گندم و جو، ولی درخت چنار در این سالهای آخر به ولایات کابل و پروان انتقال داده می شود که می توان قلم عمده صادرات این ولسوالی نامید. این عمل موجب تشویق بیشتر مردم در غرس درخت چنار شده و به راستی خیلی زیاد و رو به ازدیاد می باشد.
کچالو نیز در چند سال آخر به مقادیر کمی جهت فروش صادر می گردد چون زمین آن ریگدار است لهذا حاصل کچالو چشم گیر است ولی آنقدر زیاد نیست.
مواشی نیز به فروش می رسد که جلابان از پروان و پغمان در دره ها گردش و خریداری نموده، به کابل و چاریکار می برند، عدۀ انگشت شماری که از این مردم در محل زندگی می کنند، یا از محالات هزارجات به طور دهقان مسکونند، از رهگذر تربیه و فروش مواشی پول مایحتاج غریبانۀ شان را به دست می آورند.
تبصره: چون عرف و عادات و دیگر شناسایی های این محل با دیگر مردم هزاره تقریباً یکسان می باشد به طور عمومی نگاشته خواهد شد.
ولسوالی های بهسود
تحت این عنوان چهار ولسوالی را خواهیم شناخت.
١- ولسوالی حصۀ اول بهسود
٢- ولسوالی حصۀ دوم بهسود
٣- ولسوالی ناور (مربوط ولایت غزنی)
نام های دره ها و قریه جات مشهور این ولسوالی که هر یکی چند قریه و دهات را در بر می گیرد و هر یک نام های جداگانه داخل محل را دارند عبارت اند از :
١- سرچشمه که در غرب علاقه میدان واقع است و چند و قریه و قول را شامل می شود مانند سرچشمه، دره بوغه، قول خدای داد، درۀ اونی، توغری و خرس خو.
سرچشمه نامی است که به راستی سرچشمه است و چند چشمۀ بزرگ از زیر یک تپه و قریه می جوشد و همین منبع دریای میدان است که از راه تنگی للندر در گل باغ و کابل (گذرگاه) می رسد.
قریه سرچشمه مرکز مسافرت مردم بهسود، بامیان، ترکمان و دایمیرداد است که پیشتر ها طور پیاده رفت و آمد صورت می گرفت.
٢- قریه جو قول، ٣- قریه فراخلم (حصه اول بهسود)، ٤- قریه گردن دیوا، ر٥- قریه سیاه سنگ، ٦- قریه خارزار که کوتل مشهور حاجی گک و معدن آهن در همین قریه وجود دارد، ٧- درۀ قول خویش: این دره که چندین دره های فرعی و نفوس بیشتر دارد، در غرب درۀ ترکمان (ولسوالی ترکمان و پارسا) واقع شده و از دیگر قریه های ولسوالی اول بهسود به واسطۀ کوتل های لخشم و چارقیچی غوو کوهسارها جدا شده و از نقطه نظر جغرافیوی با درۀ ترکمان اشتراک دارد. مرکز ولسوالی در فراخلم است.
در درۀ قول خویش دره های حصار، جلگه، دولت قلی، بورغه سو، لخشوم و خرقول وجود دارند که تقریباً ربع نفوس ولسوالی را احتوا می کنند.
حدود: از طرف شرق به علاقۀ میدان و درۀ ترکمان و پارسا، از طرف شمال با بامیان، از طرف غرب و جنوب با ولسوالی حصه دوم محاط شده است.
٢- ولسوالی حصۀ دوم بهسود:
ولسوالی حصه دوم و ناور در غرب ولسوالی حصه اول واقع است.
قریه های بزرگ عبارت اند از: ١- قریه یا درۀ بزرگ کج او که از جنوب سرچشمه شروع شده، قریه های مشتمل بر قرای پسِ قاده، تیزک، قلعه بخشی و خربیدک است، ٢- قریه راقول که مرکز ولسوالی نیز می باشد، ٣- قریه باد آسیا (حصه دوم)، ٤- قریه اُوجی (حصه دوم)، ٥- قریه چولی، ٦- قریه سرخ آباد (حصه دوم)، ٧- قریه اودله (حصه اول)، ٨- درۀ کوه برو (کوهِ بیرون) که چندین قریه را در بر می گیرد. ٩- قریه خربیدک (حصه دوم)، ١٠- قریه کورکه (ناور) قریه خواد که چندین قریه را در بر دارد: قریه شهر که به واسطه سموج ها و خانه های حفر شده گی در زیر زمین و همواری آن به نام شهر یاد می شود. احتمال دارد آنجا شهر آباد و مرکز کدام امیر نشین بوده ولی تاریخ و نام آن مجهول است، ١١- قریه بزرگ ناور که مرکز ولسوالی است و چندین دهات و قصبات در آن مربوط است، ١٢-قریه سیاه بوته (حصه اول)، درقول (حصه اول) تنور (حصه اول)، پیتو (حصه دوم)، تاله ده (حصه دوم) و هشت درخت (حصه دوم)
اقوام مشهور در منطقه بهسود:
١- قوم دولت پای عبارت است از اقوام میربچه، ده مرده، دوستدار، چوکند، میرخند و یرک، ٢- قوم خالق: شیرداد، درویشان، دای کلان، نورکه. ٣- قوم بورجگی و قبتسو.
حدود ولسوالی های بهسود:
این ولسوالی ها که استیجاب تشکیل یک ولایت را دارد و از بسیاری ولایت ها بزرگتر و پر نفوس تر می باشد و به نام بهسود یاد می شوند، شاهد خونریزی ها و تاخت و تاز های المناکی بوده است که در این جا ذکر آن خارج موضوع است. منطقه بهسود از ولایت غزنی، پروان و میدان شروع شده و به طرف غرب تا حدود ولسوالی جاغوری و پنجاب و همچنان از طرف شمال و شمال غرب به ولایت بامیان و از طرف جنوب به ولایت غزنی ارتباط دارد و در حین حال شاهراه عمومی هزاره جات و پیاده رو ولسوالی های جاغوری و وردک و پنجاب و بامیان می باشد. پیش ها راه قافله و تجارت تا هرات و غورات و میمنه نیز می بوده و اکنون سرک کابل پنجاب دایزنگی و سرک سرچشمه و ناور از بهسود می گذرد و از کوتل حاجی گک به میدان وصل شده است. بهسود در میان کوه بابا واقع شده و کوه هیلمند در جنوب آن سر کشیده است.
دریا های منطقه بهسود:
دریای هیلمند از کوهساران بهسود سرچشمه می گیرد و تمام ولسوالی را عبور می کند. اما متأسفانه مسیر [بستر] دریا پایان تفتاده که قابل استفاده برای مردم نیست. در برخی جا ها از جوی های کوچکی توسط خود مردم حفر شده، اما قابل توجه و تذکر نیست. ساختمان بند برق و آب گردان در حصۀ گردن دیوار ممکن دیده می شود و حتی از لبریزۀ این چنین یک بند که باید بزرگ باشد، می توان در سرچشمۀ میدان، دریای کابل و شهر کابل را از آب بی نیاز ساخت؛ اما پول هنگفت و بند عظیمی را ایجاب می کند. اما متأسفانه حکومت های متعصب گذشته و مأمورین عایرتبۀ بد نهاد و بد بین قطعاً در فکر هزاره جات نبوده اند؛ از این جهت مطالعاتی صورت نگرفته است.
کوهساران هیلمند که نام جغرافیایی آن بر غلط پغمان آمده، به قدری وسعت و آب فراوان دارد که ساختمان بند های مهم را امکان می دهد. به طور تخمین در بین ولسوالی حصه اول بهسود و میدان تا ولسوالی ترکمان و پارسا ٤٠٠٠ کیلومتر مربع کوهسار و زمین بی آدم و آبادی افتاده است که از دره و قولچۀ آن آب موج می زند و اما پای یک مأمور دولت یا خارجی در این منطقه نرسیده و هیچگومه مطالعه علمی صورت نگرفته است.
نا گفته نماند که نام مشهور در زبان مردم میدان، بهسود و ترکمان و پارسا و کوچیان البته هیلمند است که «ایل بند» می گویند. این نام به تمام منطقه کوهساران اطلاق می شود که [چنانچه در بالا آمد] چارهزار کیلومتر مربع را در بر می گیرد.
کوچیان پشتو زبان که در این منطقه وسیع می آیند، خوشبختانه آرام اند و با مردم ده نشین در طول سال ها جزوی ترین منازعه و مناقشه نکرده اند.
٢- دریای کج او که چک وردک، تنگی سیدان و لوگر را عبور نموده در پل چرخی به دریای کابل می ریزد. این دریا اراضی دو طرفه خود را مستفید می سازد و مثل دریای هیلمند نیست. دریای هیلمند از شرق به سوی غرب ولی دریای کج او از غرب به جانب شرق در جریانند. منبع دریای هیلمند کوه های پغمان و دریای کج او کوه بابا می باشد. چشمه ساران نیز در بهسود زیاد است ولی در برخی از دهات خشک آبی و حفر ناور نیز مروج و معمول است.
هوای بهسود:
هوای بهسود به طور عموم معتدل و سرد سیر است، زمستان سخت و طولانی دارد که در زمستان بعض دهات چند هفته محصور می مانند و اگر بسیار مجبور به حرکت و مسافرت شوند، با البسه مخصوص زمستانی راهپیمایی می کنند. لباس آنها البته برگ و ماشیو در تن و چاروق در پای است که با شاخچه های چوب کف پا را می بندند و یا در دست گرفته در جاهای لغزان و برف زیاد از آن مثل اسکی استفاده می نمایند. نام این وسیله «چوغل» است. با این چوغل رمه های گوسفند را نیز عبور می دهند. بوته هایی که شاخچه های محکم و شکل جنگل کوهی را دارد، با جثۀ خورد در بهسود وجود دارد. این بته ها که الترغو نام دارد، به قدری محکم است که با سیم فولادی برابری میکند. سبدهای پارو وهیزم کشی و چوغل حتی دروازه ها را از همین گیاه می سازند.
پیداوار منطقه بهسود:
در بهسودتربیه مواشی مناسب است، از اینرو پیداوار عمده آن را روغن ، قروت، برک، نمد و گلیم تشکیل میدهد اما کثرت نفوس و قلت تولیدی که نیازمندی مردم را کفایت نمی کند، مسألۀ مهاجرت وکار را در کابل موجب شده از این جهت تربیه مواشی و تولید مواد نسبت به پیش ها کاهش یافته است. معهذا زمین زراعتی نسبت به محل ترکمان و پارسا زیاد می باشد ومردم ده نشین نیز زیاد است. چون آب و هوای بهسود سرد است، اشجار مثمر و غیر مثمر خیلی اندک و مناظر زیبا و سر سبز کمتر وجود دارد. گندم، جو، باقلی و مشنگ زراعت این محل را تشکیل می دهد. تنها علاقه کج او درختان بید و چنار دارد. درختان زرد آلو و توت انگشت شمار و به طور عمومی علاقه بهسود خاک آلود و خاره دیده می شود. مردمان ده نشین از تربیه مواشی و فروش آن گذاره می کنند و می توان گفت که گوشت خوراکه فصل زمستان شهر کابل از بهسود تدارک می شود. گوسفند بهسود نوع خاص و خورد است، اگرچه جثۀ آن کوجک است، ولی پشم نرم و براق دارد که تکه خوب و مرغوب به دست می آید. اگر توجه به عمل آید، از پشم گوسفند این منطقه استفادۀ شایان شده می تواند و تولیدات ممتاز پشمی به دست خواهد آمد. اما حکومت های بد اندیش جزوی ترین توحهی را مبذول نداشته اند.
نفوس منطقه بهسود و آبادی های آن:
به طور تخمین مردم بهسود در حدود نیم ملیون نفوس را تشکیل داده اند. این نکته شگفت انگیز و عبرت انگیز تاریخ را باید متذکرشوم که امیر عبدالرحمن حکمروای جابر و خون خوار و فرمانروای مزدور انگلیس و متعصب علاوه از دو ثلث نفوس این منطقه آباد و پرنفوس ر از دم تیغ کشید و یا به فرار از کشور مجبورشان ساخت. اگر چنین ستم حیوانی صورت نمی گرفت نفوس این منطقه شاید امروز سه ملیون می بود. خاکساری و ویران ماندن این منطقه نیز به همین علت بیشتر ارتباط دارد زیرا امیر مستبد تمام آبادی ها را به خاک یکسان و قلعه ها را ویران کرد که تا سال های طولانی بعدی اجازه آبادی نبود. ظلم و چپاولگری مأمورین که متأسفانه تا امروز ادامه دارد، بیش از یک عمر مردم غمزدۀ بهسود را چنان سرکوب و مرعوب ساخته بود که دلگرمی و امید آبادی بجز سرپناه و سد جوع در میان نبود؛ میر و ارباب و دلال های کچاری تطلم و تطاول را وسعت داده رفت و محرومیت و مأیوسیت مردم بی پناه و بی دفاع را افزونی بخشید؛ روح شهامت و جسارت و غریزه خوب زیستن و امیدواری را خسته و کوفته ساخت که نظر به این در سرسبزی منطقه و عمران آبرومندانه مجالی داده نشد. از این جهت آبادی در این منطقه به همان اشکال قدیمه ماند که که با حیوانات یک جا و بدون منفذ و دروازه و کلکین های روی کار دیده می شوند. اگر چه در بعضی از دهات خانه های خوب و جدید هم ساخته شده، امید می رود طی چند سال شکل آبادی ها بهتر شود.
چون ممر عمده این مردم تربیه مواشی و روغن بود، متأسفانه چندین سال پیش حوالۀ روغن توسط حکومت با جبر و زور دار و ندار مردم را به تاراج داد و مالداری را متعسر ساخت. مأمورین آن وقت به امر و فرمان صدارت عظمی در هر رأس بز و گو سفند نیم سیر روغن را جبری زیر تحصیل گرفت. حتی از خر و اسپ و قاطر و مواشی نر نیز روغن سرکاری خواسته شد. چوب و شلاق و چای پولی افراد و حواله داران پولیس و رشوت مأمورین تا به بالا ها مردم این منطقه بلکه تمام هزراه جات را مانند اشغالگران متجاوز آزار داد و هستی شان را غارت کرد. عده ای خانه و جای شان را به نا چار ترک کردند و سالها بنام باقیات روغن در هزاره جات شلاق کاری و اخاذی جریان یافت. این ستم برابر به قتل و تاراج زمان امیر عبدالرحمن مردم را فشار داد ، لهذا ساختمان خانه های خوب و غرس اشجار بازهم عقب افتاد و تربیه مواشی کاهش یافت.
*****
تذکر: این اثر را مرحوم عبدالرؤف ترکمنی در سال های پنچاه شمسی روی دست داشت ولی ظاهراً فرصت تکمیل نمودن این بخش را که به جغرافیای سایر مناطق هزاره جات ارتباط می گرفت، نداشته و از همین سبب صفحات ١٤ تا ٢٣ کتاب سفید مانده است و از صفحه ٢٤ دو باره ادامه می یابد. ادامه کتاب به فرهنگ و عنعنات هزاره ها پرداخته است. این بخش نیز به زودی به دسترس خوانندگان قرار داده خواهد شد.
تایپ این اثر به وسیله اینجانب احد ترکمنی صورت گرفته است.
چهارشنبه ٩ اسد١٣٨٧ شمسی